قوله تعالى: یوْم یجْمع الله الرسل اى اذکر یوم یجمع الله الرسل، و هو یوم القیامة، فیقول الله ما ذا اجابکم قومکم حین دعوتموهم الى طاعتى و توحیدى. این سوال توبیخ است، یعنى که از پیغامبران سوال کند تا امت را بدان توبیخ کند، چنان که جاى دیگر گفت: و إذا الْموْودة سئلتْ بأی ذنْب قتلتْ انما تسئل لیوبخ قاتلوها.


قالوا لا علْم لنا در معنى این آیت قولها است: یکى آنست که روز قیامت پنجاه موقف است، هر موقفى هزار سال، ذلک فى قوله: فی یوْم کان مقْداره خمْسین ألْف سنة. در بعضى از آن مواقف این سوال هیبت رود که وقت فزع و اظهار سیاست و زفیر دوزخ بود، پیغامبران بزانو درآمده، و عقلها مدهوش گشته، و جانها بچنبر گردن رسیده، چنان که گفت: إذ الْقلوب لدى الْحناجر کاظمین. از بیم فزع و سیاست آن ساعت ایشان را هیچ جواب نیاید، گویند: «لا علْم لنا»، پس آن ساعت در گذرد، و عقلها بجاى خویش باز آید، و پیغامبران بر قوم خویش گواهى دهند، و از تصدیق و تکذیب امت خویش خبر دهند، و ذلک فى قوله: «و یقول الْأشْهاد هولاء الذین کذبوا على‏ ربهمْ» جاى دیگر گفت: ثم إنکمْ یوْم الْقیامة عنْد ربکمْ تخْتصمون یرید یخاصمهم الرسول، و یقول رسولنا (ص) فیما روى عن بعض المفسرین: «هولاء قومى و عشیرتى قمت فیهم اربعین سنة لم یسمعوا منى کذبا، و لم یعلموا منى سحرا و کهانة، و کانوا یحبوننى و یسموننى الامین، فلما کان بعد اربعین سنة جئتهم بالبرهان الساطع و الضیاء اللامع، و دعوتهم الى ما فیه رشدهم و شرفهم فى الدنیا و الآخرة، فکذبونى و هجرونى و أبغضونى و هموا بقتلى و اخرجونى».


و اگر کسى گوید: پیغامبران را فزع چون بود؟ و رب العزة میگوید: لا یحْزنهم الْفزع الْأکْبر، جاى دیگر میگوید: فلا خوْف علیْهمْ و لا همْ یحْزنون. جواب آنست که فزع اکبر دخول جهنم است، و لا خوف علیهم چنانست که گویند بیمار را: لا خوف علیک و لا بأس علیک مما یدل على النجاة من تلک الحال. و قیل: لا علْم لنا یعنى لا علم لنا بباطن امرهم، و بما غاب عنا ممن ارسلنا الیه، انت الله تعلم باطنهم، فلسنا نعلم غیبتهم، أنْت علام الْغیوب.


قال ابن جریح فى قوله ما ذا أجبْتمْ اى ما ذا عملوا بعدکم؟ یعنى هل علمتم ما ذا عملوا و أحدثوا بعدکم؟ قالوا: لا علْم لنا اى انت الله تعلم الغیب، و لا علم لنا مع علمک. قال ابو عبید: و یشبه هذا


حدیث النبى (ص) انه قال: «یرد على قوم الحوض فیختلجون، فأقول: امتى! فیقال: انک لا تدرى ما احدثوا بعدک»؟


إذْ قال الله یا عیسى ابْن مرْیم یعنى یقول الله فى الآخرة یا عیسى بن مریم، کقوله «و نادى‏ أصْحاب الْأعْراف» اى و ینادى، و هذا لا یجوز الا فى اخبار الله، لانها حق، فالمستقبل منها و الحاضر و الماضى واحد، لانه حق لا شک فیه. روز قیامت رب العزة با عیسى گوید: اذْکرْ نعْمتی اى منتى علیک و على والدتک. نعمتهاى خود با یاد وى میدهد. یکى آنست که: أیدْتک بروح الْقدس. دیگر آنست که: تکلم الناس فی الْمهْد و کهْلا الى قوله و إذْ تخْرج الْموْتى‏ بإذْنی شرح آن در سورة آل عمران رفت.


و إذْ کففْت بنی إسْرائیل عنْک یعنى عن قتلک اذ نصبوا الخشبة لیصلبوک.


میگوید که: یاد کن آن گه که بنى اسرائیل از تو باز کردم، که ترا بر آسمان بردم، و شبه تو بر دیگرى افکندم، تا بجاى تو دیگرى را کشتند. إذْ جئْتهمْ بالْبینات یعنى العجائب التی کان یصنعها من امر الاکمه و الأبرص و الموتى و الطائر. فقال الذین کفروا منْهمْ یعنى الیهود إنْ هذا إلا سحْر مبین یعنى ما هذا الذى یصنع عیسى بن مریم من العجائب الا سحر مبین. حمزه و کسایى ساحر مبین خوانند، یقول: ما هذا یعنى عیسى الا ساحر مبین.


مفسران گفتند: ان عیسى (ع) یخطب یوم القیامة على روس الخلائق بهولاء الکلمات، و یخطب ابلیس على اهل النار بهذه الکلمات: إن الله وعدکمْ وعْد الْحق و وعدْتکمْ‏ الایة. آنچه بر شمرد درین آیت بیان نعمت است که خداى تعالى بر عیسى کرد، و اما نواخت که بر مادر وى کرد آنست که: اصطفاها و اختارها و طهرها من الاثم، و اختارها على نساء العالمین، و جعلها زوجة محمد (ص).


و إذْ أوْحیْت إلى الْحواریین وحى اینجا بمعنى الهام است، یعنى: ألهمتهم و قذفت فى قلوبهم التصدیق، کقوله تعالى: و أوْحى‏ ربک إلى النحْل اى الهمها، و در قرآن وحى است بمعنى کتاب، چنان که در سورة مریم گفت زکریا را: فأوْحى‏ إلیْهمْ اى کتب الیهم کتابا ان سبحوا، و وحى است بمعنى امر، چنان که گفت: و أوْحى‏ فی کل سماء أمْرها اى امر فى کل سماء امرها، و در سورة انعام گفت: یوحی بعْضهمْ إلى‏ بعْض اى یأمر بعضهم بعضا، «و إن الشیاطین لیوحون إلى‏ أوْلیائهمْ» یعنى یأمرونهم بالوسوسة و التزیین، و وحى است بمعنى قول، چنان که گفت: بأن ربک أوْحى‏ لها اى قال لها، و وحى است بمعنى اعلام در خواب، چنان که گفت: و ما کان لبشر أنْ یکلمه الله إلا وحْیا، و وحى است آنچه جبرئیل (ع) فرو مى‏آورد از آسمان، از نزدیک خداوند جل جلاله بمصطفى (ص)، چنان که گفت: إنا أوْحیْنا إلیْک کما أوْحیْنا إلى‏ نوح، و أوحی إلی هذا الْقرْآن و نظائر این در قرآن فراوان است، و اصل الکلمة انه کل شی‏ء دللت به من کلام او کتاب او اشارة او رسالة فهو الوحى.


و إذْ أوْحیْت إلى الْحواریین حوارى الرجل خاصته و خلصانه، و منه‏


قول النبى (ص) للزبیر: «انه حوارى»، یعنى انه الذى استخلصه من الناس، و منه الدقیق الحوارى لانه اخلص لبه من کل ما یشوبه. و شرح این کلمه در سورة آل عمران رفت. و یقال: اوحى الله الیهم على لسان رسولهم أنْ آمنوا بی اى صدقوا بى، بأنى واحد لیس معى شریک، و برسولى عیسى انه نبى و رسول، قالوا: آمنا بما جاء من عند الله، و نشهد ان الله واحد لا شریک له، و أنک رسوله، و اشْهدْ یا عیسى بأننا مسْلمون اى مخلصون بالتوحید.


إذْ قال الْحواریون یا عیسى ابْن مرْیم وجه این مسألت حواریان از عیسى (ع) آنست که ایشان زیادت یقین و تثبیت در ایمان خواسته‏اند، چنان که ابراهیم گفت علیه السلام: «رب أرنی کیْف تحْی الْموْتى‏»، و روا باشد، که این مسألت پیش از آن رفت که از عیسى آیات و عجائب دیدند و شناختند از ابراء اکمه و ابرص و احیاء مردگان.


هلْ یسْتطیع ربک این از آن جنس است که گوینده‏اى گوید کسى را که: توانى که مرا پیغامى بجایى برى؟ توانى که مرا مسألت جواب دهى؟ این کس که این میگوید داند که او زبان و پاى دارد. این استطاعت نامى است ایجاب را پیغام. معنى آنست که مرا این ارزانى دارى؟ واجب دارى؟ حواریان از آن خداى شناس تر بودند که خدایى را از چیزى عاجز داشتندى، و قومى از وحشت ظاهر این کلمه بر پرهیزیدند، خواندند که: «هل تستطیع ربک»؟ کسایى از آنست، و در اختیار ایشان و در کلمه‏اى که گزیدند کم شغل نیست از آنکه در قراءت اول، که پارسى آنست که: از خدا طوع و طاعت توانى خواست، بر تأویل اجابت توانى خواست، این طاعت اینجا بمعنى اجابت است. ابو وائل گوید شقیق بن سلمة الاسدى: نعم الرب ربنا! لو أطعناه ما عصانا. معنى ما عصانا اى ما ابى علینا. و از صحابه مردى را است در دعا: «اللهم احفظنى بالاسلام قائما، و احفظنى بالاسلام قاعدا، و احفظنى بالاسلام راقدا، و لا تطع فى عدوا حاسدا»، اى لا تجب. و اجابت از آن طاعت خوانند که دعا در لفظ فرمان بود.


أنْ ینزل علیْنا مائدة من السماء مائده نامى است طعام را اگر خوان بود و گرنه، و خوان نامى است پیرایه طعام را اگر بدان طعام بود یا نه. یقال: ما دنى یمیدنى، اى اعطانى، و هى فاعلة بمعنى مفعولة. قال: اتقوا الله إنْ کنْتمْ موْمنین یعنى اتقوا الله و لا تقترحوا الآیات، و لا تسئلوا شیئا لم تسئله الامم قبلکم، و لا تقدموا بین یدى الله و رسوله.


روى عمار عن النبى (ص) قال: «انزلت المائدة من السماء علیها خبز و لحم، و أمروا ان لا یخونوا، و لا یدخروا، و لا یرفعوا، فخانوا، و ادخروا، و رفعوا، فمسخوا خنازیر».


چون عیسى گفت: از خشم خدا بپرهیزید، و بر او تحکم مکنید، و اقتراح آیات مکنید، ایشان گفتند: نرید أنْ نأْکل منْها، ما میخواهیم که از آن مائده بخوریم، و ما را بصدق تو یقین افزاید. این تطْمئن معنى آنست که: لتزداد طمأنینة.


هم چنان که ابراهیم گفت: «لیطْمئن قلْبی» و «نعْلم» این علم بمعنى رویت است.


یعنى که ما به بینیم صدق تو بآنچه گفتى که من رسول خداام، و نکون علیْها من الشاهدین لله بالوحدانیة، و ذلک بالنبوة، و قیل: و نکون علیْها من الشاهدین لک عند بنى اسرائیل اذا رجعنا الیهم.


و قصه مائده آنست که روایت کرده‏اند از عطا بن ابى رباح عن سلمان الفارسى، گفتا: ایشان که مائده خواستند حواریان بودند، و پنج هزار مرد دیگر از قوم عیسى با ایشان. عیسى ایشان را روزه فرمود سى روز روزه داشتند، آن گه بعد از آن مائده خواستند، گفتند: یا عیسى! انا لو عملنا لاحد فقضینا عمله لاطعمنا طعاما، و انا صمنا و جعنا، فادع الله ان ینزل علینا مائدة من السماء. عیسى بسان زاهدان جبه‏اى در پوشید از موى گوسفند بافته، و بمحراب عبادت شد دست بر هم نهاده و سر در پیش افکنده، و بر قدم تواضع بایستاده، و گریستن در گرفته، همى گوید: «اللهم ربنا أنْزلْ علیْنا مائدة من السماء تکون لنا عیدا لأولنا و آخرنا و آیة منْک و ارْزقْنا و أنْت خیْر الرازقین».


چون عیسى دعا کرد سفره‏اى سرخ رنگ از آسمان فرو آمد در میان میغ، بالاى آن میغ، وزیر آن میغ، همچون مرغى پرنده از هوا درآمد، همه در آن مى‏نگریستند، چشمها در آن اعجوبه خیره بمانده، و هواء عالم از آن مائده خوشبوى گشته، و عیسى زبان شکر بگشاده که: «اللهم اجعلنا لک من الشاکرین. اللهم اجعلها رحمة، و لا تجعلها عذابا.


اللهم اسئلک من العجائب فتعطینى. اللهم اعوذ بک ان تکون انزلتها غضبا و زجرا. اللهم ربنا اجعلها عافیة و سلاما، و لا تجعلها مثلة». همى آمد تا پیش عیسى بزمین رسید.


عیسى و حواریان بسجود درافتادند، و جهودان در آن عجائب مى‏نگرستند، و از حسد میگداختند، و انکار مى‏نمودند. عیسى در آن نگرست. دستار خوان دید بر سر آن فرو گرفته. عیسى گفت: کیست از ما پرهیزگارتر و پاک‏تر و در عبادت خداى تعالى تمامتر؟! شمعون الصفاء که مهتر حواریان بود گفت: انت اولى بذلک یا روح الله و کلمته. عیسى وضو تازه کرد، و دو رکعت نماز کرد با خضوع و خشوع و با گریستن بسیار، آنکه گفت: بسم الله خیر الرازقین، و دست فرا کرد، دستار خوان از سر آن باز گرفت، ماهى بریان کرده دید، ماهى فربه نیکو خوشبوى بى‏خار و بى‏فلوس، ماهیى که طعم همه خوردنیها در آن موجود بود، دسته‏هاى تره بیرون از گندنا گرد آن نهاده و در سر و پاى آن نمک و سرکه نهاده. دیگر پنج رغیف دید و پنج انار بر آن نهاده، بر یک رغیف زیتونى نهاده، و بر دیگرى عسل، و با سوم روغن گاو، و با چهارم پنیر، و با پنجم قدید.


شمعون گفت: یا روح الله! امن طعام الدنیا هذا ام من طعام الآخرة؟ این از طعام دنیا است یا از طعام آخرت؟ عیسى گفت: نه از طعام دنیا نه از طعام آخرت.


طعامى است که رب العزة بکمال قدرت خویش و بجلال عز خویش نوآفرید، چنان که خواست آن را که خواست، و کس را نیست و نرسد که چون و چرا کند، و از وى واخواست کند، بیش ازین مپرسید، و بخورید آنچه خواستید، تا خداى شما را نعمت خویش و فضل خویش بیفزاید. حواریان گفتند: یا روح الله! اگر از این اعجوبه که پیدا آمد آیتى دیگر بنمایى امروز نیکوتر بود. عیسى گفت: «یا سمکة احى باذن الله» اى ماهى زنده شو بفرمان خداى. ماهى زنده گشت، و بر خود بجنبید، هم بر آن صفت که در میان آب بود. قوم فراهم آمدند، و از آن حال بترسیدند، و کراهیت نمودند.


عیسى گفت: شما چه قوم‏اید که آیات و عجائب درخواهید! آن گه چون پدید آید از آن کراهیت نمائید! ما اخوفنى علیکم ان تعاقبوا و تعذبوا. سخت مى‏ترسم بر شما از عذاب و عقوبت. یا سمکة! عودى کما کنت باذن الله. فعادت السمکة مشویة کما کانت. گفتند: یا روح الله تو اولیتر که ابتدا کنى، و ازین مائده بخورى. عیسى گفت: معاذ الله که من خورم، بلکه آن کس خورد که طلب کرد و خواست. حواریان بترسیدند، گفتند: نباید که فرو آمدن این مائده عقوبت و مثلت را است و سخط الله. و هیچ از آن بنخوردند.


پس عیسى درویشان را و عاجزان و نابینایان و بیماران و مجذومان و دیوانگان و بلا رسیدگان را بخواند و گفت: «کلوا من رزقکم الذى رزقکم ربکم، و ادعوه ان یشقیکم، فانه ربکم، و احمدوه فیکون لکم المهنأ و لغیرکم البلاء». ایشان درافتادند هزار و سیصد مرد و زن ازین درویشان و بیماران و بلا رسیدگان، و بخوردند.


همه از گرسنگى سیر گشتند، و از بیمارى شفا یافتند، و از عیبها و بلاها پاک گشتند.


عیسى پس از آن در آن سفره نگریست، هم بر آن صفت دید که از آسمان فرو آمده بود هیچ نقصان در وى نیامده. و گویند هر درویش که آن روز از آن مائده بخورد توانگر گشت، که تا زنده بود نیز درویش نگشت، و هر بیمار که از آن بخورد تا زنده بود بیمار نگشت، پس آن سفره برسان مرغى بر پرید، هوا گرفت و بآسمان باز شد، و ایشان در آن مینگرستند، تا از چشم ایشان غائب گشت.


حواریان چون آن حال دیدند پشیمان گشتند، و تحسر خوردند، بعد از آن چهل روز آن مائده پیوسته گشت، هر روز بامداد فرو آمد و خاص و عام و درویش و توانگر و بیمار و تندرست از آن میخوردند، و باز دیگر بآسمان باز میشد، تا رب العزة بعیسى وحى فرستاد که: اجعل مائدتى و رزقى للفقراء دون الاغنیاء. این مائده من و روزى که از آسمان فرو فرستادم تا درویشان خورند نه توانگران. پس این حال بر توانگران صعب آمد، و فتنه و شک در دلهاى ایشان افتاد، و دیگران را نیز بشک افکندند و گفتند: أ ترون المائدة حقا تنزل من السماء؟ عیسى گفت: اکنون که فتنه در دل خود راه دادید و بشک افتادید، عذاب را ساخته باشید، و رب العزة بعیسى وحى فرستاد که من با ایشان شرط کرده‏ام که هر آن کس که کافر شود بعد از نزول مائده، او را عذاب کنم، فلذلک قوله: فمنْ یکْفرْ بعْد منْکمْ فإنی أعذبه عذابا لا أعذبه أحدا من الْعالمین.


عیسى گفت خداوندا! بندگان تواند: «إنْ تعذبْهمْ فإنهمْ عبادک و إنْ تغْفرْ لهمْ فإنک أنْت الْعزیز الْحکیم». پس از آن رب العالمین عذاب فرو گشاد و سیصد و سى و سه مرد را از ایشان ممسوخ کرد، خنازیر گشتند، شب در خانه خویش با اهل و عیال خفته و بامداد خوکان بودند. در مزبلها میگشتند، و نجاسات و قاذورات میخوردند.


عیسى ایشان را دید، یکان یکان مى‏شناخت، و میگفت: تو فلانى، و نام تو فلان. ایشان میگریستند و بسر اشارت میکردند، و عیسى میگفت: «قد کنت احذرکم عذاب الله».


پس عیسى از خداى درخواست تا ایشان را هلاک کند، بعد از سه روز هلاک گشتند، و کس جیفه ایشان باز ندید. این آن مثلات است که رب العزة امت محمد (ص) را بدان مى‏ترساند، میگوید: و یسْتعْجلونک بالسیئة قبْل الْحسنة و قدْ خلتْ منْ قبْلهم الْمثلات.


قتاده گفت: مائده قوم عیسى را چنان بود که من و سلوى قوم موسى را.


بامداد و شبانگاه از آسمان فرو آمدى، و خوردندى. حسن گفت: و الله ما نزلت المائدة و لو نزلت لکانت الى یوم القیامة لانه قال لاولنا و اخرنا و نحن منهم. حسن گفت: ایشان مائده خواستند اما چون این شرط شنیدند که: فمنْ یکْفرْ بعْد منْکمْ فإنی أعذبه الآیة، استعفا خواستند، گفتند: لا نریدها. و قول درست آنست که مائده فرو آمد، و بر آن طعام بود، چنان که شرح دادیم. قال وهب بن منبه کانت مائدة یجلس علیها اربعة آلاف، فقال اشراف القوم من وضعائهم هولاء یلطخون علینا ثیابا فلو بنینا بناء نرفعها فلا تصل ایدیهم الینا، فبنوا دکانا فجعلت الضعفاء لا تصل الى شی‏ء منها، فلما خالفوا امر الله رفعها عنهم. و گفته‏اند. آن روز که مائده فرو آمد روز یکشنبه بود، قوم عیسى آن را عیدى ساختند، اینست که خداى تعالى گفت: تکون لنا عیدا لأولنا و آخرنا یعنى نتخذ الیوم الذى تنزل فیه عیدا نعظمه نحن و من یأتى بعدنا. و انما سمى العید عیدا لانه عواد ینتظر عوده، و یعتاد معاده، و قیل معناه عائدة فضل من الله علینا و نعمة منه جل ثناوه لنا.


و آیة منْک اى و تکون المائدة آیة و دلالة على توحیدک، و صدق نبیک.


و در شواذ خوانده‏اند: و انه منک، میگوید: و آن از تو بود نه از ارزانى ما.


و ارْزقْنا در این دو قول گفته‏اند: یکى آنست که: و اجعل ذلک رزقا لنا، دیگر آنست که: و ارزقنا الشکر علیه. پس رب العالمین دعاء عیسى اجابت کرد، گفت: إنی منزلها علیْکمْ. مدنى و شامى و عاصم بتشدید خوانند، باقى بتخفیف، و اختیار بو عبید و حاتم تخفیف است، لقوله: «أنْزلْ علیْنا مائدة من السماء».


فمنْ یکْفرْ بعْد منْکمْ یعنى بعد انزال المائدة، فإنی أعذبه عذابا لا أعذبه أحدا من الْعالمین جائز است که این عذاب در دنیا بود، و ذلک انهم مسخوا خنازیر، جائز است که در آخرت باشد، لقوله تعالى: لا أعذبه أحدا من الْعالمین.